وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

بازم تولد

و اینبار تولد یه پرنسس کوچولو بنام هانا که روز جمعه 10 آبان ماه برگزار شد به ما که خیلی خوش گذشت دست مریم جون هم درد نکنه اینم عکس پرنسس کوچولومون بقیه عکسهارم تو ادامه مطلب ببینید وانیا خانم تو راه خوابش برد و یه یساعتی هم خوابید وانیا خانم و شیطنتاش اینجام رفته پشت رگال لباسها قایم شده اینم بقیه نی نی ها و اما قسمت خوشمزه تولد که خیلی عالی بود مریم جون دستت درد نکنه عزیزم اینم تولد بازیمون اینم بازی آخر تولد ...
11 آبان 1392

اولین پارک پاییزی با نی نی های کلوپ

امروز دوشنبه 29 مهرماهه و با چند تا از دوستامون قرار گذاشتیم بریم پارک شریعتی یا کورش با اینکه تعداد کمی از بچه ها اومده بودن ولی خیلی خوش گذشت جای بقیه دوستان خالی ...   وانیا قبل از رفتن تو آسانسور خونمون اینجام منتظرم وایسادیم تا مشکات و مامانش بیان اینم زمین بازی و بقیه ماجرا اینم آریا مهر عزیز اینم نی نی ها و مامانا ...
30 مهر 1392

تولد مشکات عزیز

روز پنج شنبه 18 مهر ماه مامانی مشکات براش یه تولد گرفته بود و زحمت کشیده بود و مارم دعوت کرده بود خیلی خوش گذشت جای همه دوستانی که نیومده بودن واقعا خالی بود مثل همیشه با سلیقه بود همینجا جا داره دوباره از هدیس جون بابت دعوتش تشکر کنم چند تا عکسم داریم تو ادامه مطلب میزاریم... وانیا خانم در جشن تولد مشکات این لباسشویی نمیدونم چه جذابیتی داره ... اینم بقیه نی نی ها اینم تولد بازی و مرحله انهدام کیک اینم قسمت خوشمزه تولد اینم گیفتی که هدیس جون زحمتشو کشیدن ...
21 مهر 1392

یه صبح پاییزی قشنگ

یه چند وقتی بود میخواستم برم خانه اسباب بازی محله کرمان که توی بوستان تمدن بازگشایی شده بود بالاخره توی یه صبح پاییزی تصمیم گرفتم زنگ زدم به هدیس مامان مشکات گفتم اگه دوست داری بیا اونم موافقت کرد و قرار گذاشتیم و رفتیم ما یکم قبل تر از اونا رسیدیم از وانیا چند تا عکس انداختم و مشغول بازی شد تو همین موقع دیدم که بچه های خانه کودک رو هم آوردن برای بازی توی محوطه بخاطر همین تونستم همونجا از مربیشون شرایطش رو بپرسم متاسفانه زیر 2.5 سال نمی پذیرفتن با این حال وقتی هدیس اومد رفتیم توی خانه کودک رو هم دیدیم بد نبود قیمتش هم مناسب بود حالا ایشالاه اگه تا اون موقع تو این محله بودیم یه فکری براش می کنیم حداقل این باعث شد که دوستامون رو ببینیم و بچه ه...
3 مهر 1392

قرارهای دوستانه دو ماه گذشته

تو این دو ماه گذشته که میشد 20 و 21 ماهگی وانیا خانم سه بار موفق شدیم دوستامون رو ببینیم اولین قرار روز دوشنبه 10 تیر خونه خاله حدیث بود که بخاطر اومدن خاله نیر از ارومیه البته بدون آرین عزیز دور هم جمع شده بودیم خاله حدیث خیلی زحمت کشیده بود و کلی خوراکیهای خوشمزه برامون درست کرده بود و واقعا پذیرایی عالی ازمون کرد دست خودش و اون دختر گلش درد نکنه که خیلی به زحمت افتاده بودن دومین قرار روز جمعه 28 تیر تو خانه بازی توت فرنگی دنیای نور بود که فقط تعدادی از دوستامون اومده بودن و اما سومین قرارمون روز پنجشنبه 10 مرداد تولد آریا مهر عزیز بود و خاله سهیلا زحمت کشیده بود و ما رو هم دعوت کرده بودن ساعت 3 با بابایی رفتیم دنبال خاله حدیث و مشکات و ...
2 شهريور 1392

یه مهمونی از جنس شیطنت

امروز اومدم برات بگم که خونه خاله سمانه مامان امیر مهدی دعوتیم عزیزم از اونجایی که ما خیلی وقت نمی کنیم بریم کلوپ ( بخاطر پارک رفتن هر روزه با وانیا خانم ) خاله صفورا زحمت کشیدن و تلفنی بهمون گفتن برات بگم که چون بابایی ازمون دکترا داشت و میخواست ماشین رو ببره ما هم میخواستیم با اژانس بریم ولی خاله شیما زحمت کشیدن اومدن دنبالمون و با هم رفتیم البته قبل از ما مریم پندار و سحر پرهامم رو هم برداشته بودن و برای ما مهمونی از همینجا شروع شد وقتی رسیدیم اونجا و من شما رو گذاشتم زمین تا لباسمو عوض کنم شروع کردی به گریه کردن بالاخره تونستم ساکتت کنم و لباسمو عوض کنم و بیام تو جمع البته قبل از ما خاله ارزو و خاله میترا رسیده بودن همینطور کم کم جمع مام...
10 اسفند 1391

بازم جمع مامانا و نی نی های کلوپمون

امروز سه شنبه 10 بهمن ماهه و مصادفه با میلاد پیامبر اکرم یروز خوب و قشنگ که با بارونی که خدا برامون فرستاده قشنگتر شده با مامانای کلوپمون قرار گذاشته بودیم بریم خانه بازی که تو مجتمع دنیای نوره رفتیم البته خیلی هماهنگ نبود و مامانا دیر و زود اومدن من و تارا و مریم پندار زودتر از بقیه رفتیم بعدشم الهام با اون دوقلوهای خوشگلش - حدیث - دو تا ساراها- مامان ماهان گلی اومدن ما یکم زود برگشتیم چون جایی دعوت بودیم وقتی از اونجا اومدیم بیرون گلاره و انی رو دیدیم یه چرخی تو پاساژ زدیم و موقع بیرون اومدن از پاساژم صفورا و اوا رو دیدیم متاسفانه سهیلا نیومده بود چون ارتا تب داشت الناز و نازی هم نیومدن با این اوصاف بد نبود و یساعتی اونجا بودیم و از دیدنشو...
8 اسفند 1391

تولد گروهی با نی نی ها کلوپمون

عزیزم تو این مدت من تو کلوپ مامانای ابان 90 دوستای خوبی پیدا کردم که موفق نشده بودم از نزدیک ببینمشون بجه ها زحمت کشیده بودن این برنامرو گذاشته بودن دست بانی اینکار درد نکنه  این تولد باعث شد هم تو یه بازی حسابی بکنی و هم اینکه دو تاییمونم دوستامون رو از نزدیک ببینیم و بیشتر اشنا بشیم فقط حیف که بابا نیومده بود اول کلی بازی کردیم و بعدشم کیک و شمع و ... حالا عکسارم میزارم تو ادامه مطلب ببینید بازی وانیا خانم قبل از تولد اینم بگم که وانیا خانم عاشق تاب بازی هستن اینم قطار باباهای کلوپ جای بابای وانیا خالی بود اینم عکس وانیا و دوستاش در کنار کیک با ارزوی صحت و سلامت برای همه مامان و باباها و نینی های ک...
13 دی 1391