وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

یه صبح پاییزی قشنگ

1392/7/3 16:59
نویسنده : مامی وانیا
614 بازدید
اشتراک گذاری

یه چند وقتی بود میخواستم برم خانه اسباب بازی محله کرمان که توی بوستان تمدن بازگشایی شده بود بالاخره توی یه صبح پاییزی تصمیم گرفتم زنگ زدم به هدیس مامان مشکات گفتم اگه دوست داری بیا اونم موافقت کرد و قرار گذاشتیم و رفتیم ما یکم قبل تر از اونا رسیدیم از وانیا چند تا عکس انداختم و مشغول بازی شد تو همین موقع دیدم که بچه های خانه کودک رو هم آوردن برای بازی توی محوطه بخاطر همین تونستم همونجا از مربیشون شرایطش رو بپرسم متاسفانه زیر 2.5 سال نمی پذیرفتن با این حال وقتی هدیس اومد رفتیم توی خانه کودک رو هم دیدیم بد نبود قیمتش هم مناسب بود حالا ایشالاه اگه تا اون موقع تو این محله بودیم یه فکری براش می کنیم حداقل این باعث شد که دوستامون رو ببینیم و بچه هام یکم با هم بازی کنن عکسهای بازی وانیا و مشکات رو هم میزارم ادامه مطلب ببینید...

اینجا قبل از اومدن مشکات و مامانشه؛ وانیا برای خودش ژست گرفته و منم عکس انداختم

مراحل مختلف سرسره بازی چون پارک خلوت بود از فرصت استفاده کردم و عکس گرفتم

اینم وانیا و مشکات جونم

اینم مشکات عزیزم در حال عکاسی

اینجام وانیا و مشکات دارن دنبال کلاغها میکنن

اینجام محوطه خانه اسباب بازی

اینم یه مادر و دختر نقاش که با ماژیکهایی که از اونجا خریدیم دارن نقاشی می کنن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)