وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

تولد نفس

از اونجایی که وانیا خانم دیگه مدرسه میره کلی همکلاسی داره که باهاشون دوست شده تولد یکی از همکلاسی های وانیا خانم به اسم نفس 18 آذر ماه بود که مامانش زحمت کشید و برای اشنایی بیشتر مامانا و بچه ها با هم همکلاسیهای نفس رو به تولدش دعوت کرد ما هم رفتیم هر چند همه همکلاسیهاشون نیومده بودن ولی بازم خوب بود دیدن روابط بچه ها با همکلاسیهاشون خیلی جالبه از اونجایی هم که نفس و وانیا پشت یه میز میشینن دوستیشون یکم خاصتره خلاصه مثل همیشه خوش گذشت ...   از راست: مشکات- دیانا کاشانی- وانیا- نفس- باران و آمیتیدا   ...
22 آذر 1396

آبان ماه

رسیدیم به ماه دوم از پاییز قشنگ، ماهی که تولد وانیا خانم هستش من سعی کردم گزیده اتفاقات ابان ماه رو تو این پست جا بدم البته واسه مراسم و جشنها پستای مجزا مینویسم اینجا روزمرگیهای ماه رو درج می کنم سال گذشته تو ماه آبان پدر شوهرم رو از دست دادیم و امسال برای مراسم سالگرد یه شب تو رستوران نایب بودیم و فرداش هم رفتیم ساوه، از اونجایی که سارا نوه عمه وانیا هم برای مراسم اومده بود کلی با هم بازی کردن و آتیش سوزوندن برای تولد وانیا هم کاپ کیک ساده سفارش دادم تا برای همکلاسیهاش ببره خودش که خیلی دوست داشت و کلی بهش خوش گذشته بود راستی برای سنجش جسمانی هم رفتیم خدا رو شکر مشکلی نداشت و برگه تاییدیه رو گرفتیم ... مراسم سالگرد پدربزرگ   ...
9 آبان 1396

مهر ماه در مدرسه چه گذشت

و اما مهر شد و سال تحصیلی رسما آغاز شد ساعت مدرسه با شروع سال تحصیلی از هفت و ربع صبح الی سه و ربع بعد از ظهر هستش وانیا صبحها حدوده ده دقیقه به هفت سوار سرویس میشه هم سرویسی هاش هم دو تا کلاس دومی هستن و یه کلاس پنجمی به نام آرینا که وانیا خیلی دوسش داره خدا رو شکر تو مسیر ترافیکی ندارن و زود به مدرسه میرسن روزهای دوشنبه ورزش دارن و وانیا با ذوق منتظر این روز میمونه تو هفته روزایی هست که یه کارایی باید تو خونه انجام بدن ولی بیشتر روزا آزادن از مدرسه که میرسه لباساشو عوض میکنه یه چیزی میخوره بعد یکم کارتن می بینه گاهی وقتا هم یکم تبلت بازی میکنه یا موزیک گوش میده بعد اگه کاری داشته باشه به کمک هم انجام میدیم و شام میخوره و یواش یواش برای خوا...
2 آبان 1396

جشنواره پایان دوره تابستانی مدرسه

اخر مرداد شد و کلاسهای تابستانه مدرسه هم تموم شد برای روزای پایانی مدرسه دو تا جشنواره در نظر گرفته بودن یکی جشنواره آرزوهای رنگی که تو زمین چمن کنار مدرسه بچه ها حباب بازی کردن و دیگری هم جشنواره نمایشگاه و فروشگاه دست سازه های تابستونی بچه ها بود که بچه ها تمام کاردستی هایی که تو فصل تابستون درست کرده بودن به معرض نمایش عموم گذاشته بودن و اونایی که دوس داشتن قیمت گذاری کرده بودن و میتونستن بفروشن این کار برای بچه ها خیلی جالب بود البته کارهای دستی کلاس پیش دبستانی چیز خیلی خاصی نبود ولی همون رو هم وانیا گفته بود که میخوام یادگاری نگه دارم و قیمت نمیزارم جشنواره آرزوهای رنگی نمایشگاه و فروشگاه دست سازه های تابستانی ...
2 شهريور 1396

شروع فصل جدید از زندگی وانیا

و اما رسیدیم به یه مرحله جدید از زندگی وانیا خانم و اون هم ورود به مدرسه است انتخاب مدرسه یکی از سخت ترین و مهمترین کارهایی که باید انجام میدادم حدود سه چهار ماه طول کشید تا تونستم اینکار رو انجام بدم تقریبا تمام مدرسه های منطقه 3 و 4آموزش و پرورش و چند تا از مدرسه های منطقه 1 رو بررسی کردم دوست داشتم مدرسه ای پیدا کنم که صرفا درس نباشه بعضی وقتا پیش خودم فکر میکردم سواد تو این دوره زمونه خلاصه میشه بهیادگیری زبان و کامپیوتر بر خلاف مامانای دیگه که دوس دارن بچشون زود خوندن نوشتن رو یاد بگیره من ترجیح میدادم این روند کند و همراه با بازی و تفریح باشه چند تا مدرسه که بهشون سر زدم علاوه بر امتحان ورودی که گرفتن کلی هم تاکید روی درس و درس خوندن ک...
17 تير 1396
1