وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

تولد شش سالگی وانیا

امروز که تولد توست برای تو، برای چشم های تو، هدیه ام ناقابل است خاطراتی از فرداهامان برای بودنت همراه ترانه های خیس و باران خورده چشمهایم و من در هر تولد تو باز زنده می شوم تولدم مبارک تولدت مبارک هدیه باشکوه خداوند ...     و اینم کادوی تولدش یه ساعت swatch که از سفر اخیرمون به زوریخ خریده بودیم     و اما تولد دوم رو هم سوم آذر گرفتیم که خیلی خیلی خوش گذشت     ...
4 آذر 1396

تولد پنج سالگی وانیا

تولد پنج سالگی وانیا خانم داستانی شد برای خودش ، عصر روز یکشنبه 23 آبان ماه درست موقعی که از قنادی کیک سفارش داده شده رو گرفتیم و اومدیم خونه تی وی اعلام کرد که مهد کودکها فردا بخاطر آلودگی هوا تعطیله خلاصه من موندم و یک کیک دو سه کیلویی و یه وانیا خانم دلخور و ناراحت  یکم فکر کردم و فوری به این نتیجه رسیدم که یه تولد خونگی براش بگیرم به مامانم بابام زنگ زدم به خاله و زندایی هم زنگ زدم و ازشون خواستم اگه میتونن برای فردا نهار بیان خونه ما اونام قبول کردن و وانیا خانم کلی خوشحال شد از اینور زنگ زدم به فروشگاه گارنی و یکم لوازم تولد سفارش دادم چون ما برای مهد فقط آبمیوه با لیبل تم و بشقاب کیک خریده بودیم و برا تولد خونه نیاز به ریسه و باد...
12 آذر 1395

تولد چهار و نیم سالگی

برای تولد چهار سال و نیمگی وانیا خانوم یه کیک سفارش دادم و با مهد کودک هماهنگ کردم و رفتم تا بقول خودش سوپرایزش کنم ، به قدری خوشحال شده بود که اصلا نمیشه توصیف کرد اونم با وجود کیک فروزن که اینروزها بد جوری عاشقش شده ،خوشحالم که با این چیزای کوچیک می تونم انقد خوشحالش کنم عکسهاشم میزارم تا ببینین ... سمانه جون و سالومه جون مربیای کودکستان وانیا از راست به چپ آرینا-رادین آذری-امیر نیکان و سپهر آرشیدا و نیلی سامیار و سام مهر افشار اینم مامانی و یه عکس دسته جمعی با همکلاسیهای وانیا خانم ...
26 ارديبهشت 1395

تولد چهار سالگی

امسال گل دخترم چهار ساله شد برای خودش خانمی شده دیگه برای همه چی نظر میده و همین نظراتش باعث شد که امسال یه تولدم تو مهدش براش بگیریم که خیلی خیلی خوش گذشت واقعا اولین بار بود که بدون استرس و دوندگی براش تولد میگرفتم خودمم مثل مهمونا نشستم و فقط خوشحالی خودش و دوستاشو تماشا کردم البته 10 روز بعدشم یه مهمونی کوچیک براش تو خونه گرفتیم که اونم خوب بود عکسای تولدا رو میزارم ادامه مطلب ... اول بریم سراغ عکسهای تولد مهد م اینم همکلاسی های وانیا خانم فرحان و رادمون- ماناو سپهر-نیوشا و آرشیدا و لیلین ه  مربیهای وانیا خانم سمانه جون و سالومه جون و نغمه جون اینم دوستم سهیلا جون مدیر مهد دخترم در حال دعا و...
30 آبان 1394

یه مهمونی کوچولو

طی یک اقدام ضربتی تصمیم گرفتیم یه مهمونی کوچولو به مناسبت سه سال و سه ماه و سه روزگی وانیا بگیریم و چند تا از دوستاشو دعوت کنیم تا چند ساعتی رو با هم خوش بگذرونیم روز دوشنبه به دوستامون خبر دادیم و رفتیم بیرون خریدمونو کردیم و با حدیث هم صحبت کردم که کیک درست کنه دوستامون روز سه شنبه از ظهر اومدن چای خوردیم و گپ زدیم بعدشم نهار خوردیم و بچه ها بازی کردن و رقصیدن و بعدشم کیک آوردیم کلی با شمع و فشفشه ذوق کردن فقط جای علی و مامانش خیلی خالی بود که نتونستن بیان به من و وانیا که خیلی خوش گذشت امیدوارم به دوستامونم به اندازه ما خوش گذشته باشه ... وانیا و دوستاش در حال بازی اینم میز خوراکی مخصوص بچه ها دخترای کتابخون ...
28 بهمن 1393

تولد دو سالگی گلم

      بالاخره موفق شدیم تولد وانیا خانم رو با 20 روز تاخیر در روز جمعه 15 آذر ماه بگیریم البته یه جشن کوچولو و خودمونی بود ولی نکته مهم این بود که وانیا خانم یروز شاد گذروند که این از همه چیز مهم تره اینم از امسال که گذشت انشااله سالهای بعد که بزرگتر میشه تولدای مفصل تری می گیریم امسال تم تولد رو دورا انتخاب کرده بودیم که وانیا دوست داره عکسهاشم میزارم ادامه مطلب... کارت دعوت اینم تاج و جعبه دستمال کاغذی بخشی از تزئینات تولد وانیا صبح روز تولد در حال ناخونک زدن به تنقلات اینم میز غذا بشقابهای تنقلات و کیک اینم کیک تولد که بازم از شیرینی فروشی...
17 آذر 1392

تولد گروهی نی نی های کلوپ

امسال تولد گروهی بعد از افت و خیزهای فراوان بالاخره در روز جمعه 19 مهرماه در خانه کودک تماشا تو شهرک غرب برگزار شد ما هم حدود ساعت سه و نیم رفتیم دنبال خاله هدیس و مشکات بعدش رفتیم همسری ما رو گذاشت اونجا و خودش برگشت که به کارهای عقب افتادش برسه خیلی خوب بود خوش گذشت نی نی هامونم یکسال بزرگتر شده بودن و همه رفتارهاشون متفاوت بود ایشالاه بتونیم سالیان سال کنار هم این جشن رو برگزار کنیم عسکهارم میزارم ادامه مطلب هر چند من عکس زیادی هم نگرفتم و این عکسها رو از دوستان گرفتم   وانیا خانم تو ماشین خوابش برد و یه نیم ساعتی هم تو سالن رو مبل خوابیده بود اینم ابزار محبت مشکات عزیز به وانیا وانیا خانم از خواب بیدار شده و دار...
23 مهر 1392

تولد گروهی با نی نی ها کلوپمون

عزیزم تو این مدت من تو کلوپ مامانای ابان 90 دوستای خوبی پیدا کردم که موفق نشده بودم از نزدیک ببینمشون بجه ها زحمت کشیده بودن این برنامرو گذاشته بودن دست بانی اینکار درد نکنه  این تولد باعث شد هم تو یه بازی حسابی بکنی و هم اینکه دو تاییمونم دوستامون رو از نزدیک ببینیم و بیشتر اشنا بشیم فقط حیف که بابا نیومده بود اول کلی بازی کردیم و بعدشم کیک و شمع و ... حالا عکسارم میزارم تو ادامه مطلب ببینید بازی وانیا خانم قبل از تولد اینم بگم که وانیا خانم عاشق تاب بازی هستن اینم قطار باباهای کلوپ جای بابای وانیا خالی بود اینم عکس وانیا و دوستاش در کنار کیک با ارزوی صحت و سلامت برای همه مامان و باباها و نینی های ک...
13 دی 1391