وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

گذر روزهای اردیبهشتی و خردادی

روزهای اردیبهشت و خرداد از بهترین روزای سال محسوب میشه هوا خوب و روزها هم بلنده ما هم سعی کردیم که حداکثر استفاده رو از این روزهای خوب بکنیم وانیا بطور رسمی از روز اول اردیبهشت مهد کودک میره خیلی خوب باهاش کنار اومده و دوس داره فقط یکم صبحها بد از من جدا میشه ولی وقتی من میام دیگه مشکلی نداره من کلا سه روز باهاش رفتم مهد و از روز دومش هم رفت کلاس و ازم جدا شد سعی کردم تمامی مهمونیها و جاهای تفریحی که رفتیم رو عکساشو بزارم ادامه مطلب ببینید ... 31 فروردین ماه و روز آشنایی با مهد کودک یه شب محمد و خانوادش اومدن خونمون عید دیدنی ا یه شبم مشکات و مامان باباش اومدن عیددیدنی ولی وانیا خانم خواب بود مهمونی دوره خونه شیما ...
31 خرداد 1394

آتلیه سه و نیم سالگی

امسال هم مثل سالیان گذشته 25 اردیبهشت ماه برای وانیا خانم وقت آتلیه گرفتم هر چند که خیلی اذیت کرد و یه دقیقه یجا بند نشد ولی در مجموع از عکساش راضی بودم البته اینا عکسای ادیت نشده هستن ولی میزارم تا یادگاری بمونه بعد از آتلیه هم یه کیک گرفتیم و اومدیم خونه و با حضور مهمونای افتخاری وانیا خانم الهام و الهه سه سال و نیمگیش رو جشن گرفتیم عکس قبل و بعد از آتلیه ...
30 ارديبهشت 1394

41 ماهگی

امسال وانیا خانم یکم با مفهوم عید آشناتر شده بود و بیصبرانه منتظر بود تا عید بیاد و بقول خودش مهمونی بریم و جایزه بگیریم( منظورش عیدی بود ) ساعت سال تحویل بعد از نیمه شب بود و وانیا خواب بود تعطیلات عید برای من که قرار بود از اردیبهشت سر کارم برگردم وقت مغتنمی بود تا با وانیا بگذرونم اخر ماه هم از فرصت استفاده کردیم و یه مهمونی با دوستامون به مناسبت روز مادر ترتیب دادیم خلاصه کلی خوش گذشت عکسا رو طبق معمول ادامه مطلب ببینین   چهارشنبه سوری وانیا خانم و هفت سین وانیا خانم روز اول عید حاضر شده بره خونه بابا بزرگاش خونه مادر بزرگ مادری خونه مادر بزرگ پدری و تولد مادربزرگ عید دیدنی ...
27 فروردين 1394

گشت و گذارهای عیدانه

هوا تو هفته اول عید خیلی بارونی و سرد بود وانیام همش بهانه پارک رو میگرفت اوایل هفته دوم هوا کمی بهتر شد مام تصمیم گرفتیم از فرصت استفاده کنیم یه عصر رو رفتیم هفت حوض و گشتی اونجا زدیم و شام خوردیم و اومدیم خونه روز یکشنبه نهم فروردین ماه وانیا رو بهمراه مهسا بردم بوستان جوانمردان برای دیدن برنامه عیدانه عمو پورنگ خیلی شلوغ بود با اینکه 2 ساعت قبل برنامه اونجا بودیم ولی تو ردیفهای انتهایی جا برای بچه ها پیدا کردیم بعد از برنامه هم تو پارک یه دوری زدیم و بچه ها کلی بازی کردن دو روز بعدشم رفتیم جشنواره برج میلاد اونجام خیلی خوب بود و خوش گذشت روز پنج شنبه هم که سیزده بدر بود و بازم کلی خوش گذشت هوا هم خیلی خوب بود باضافه اینکه پارکی که رفته بو...
16 فروردين 1394

یه مهمونی کوچولو

طی یک اقدام ضربتی تصمیم گرفتیم یه مهمونی کوچولو به مناسبت سه سال و سه ماه و سه روزگی وانیا بگیریم و چند تا از دوستاشو دعوت کنیم تا چند ساعتی رو با هم خوش بگذرونیم روز دوشنبه به دوستامون خبر دادیم و رفتیم بیرون خریدمونو کردیم و با حدیث هم صحبت کردم که کیک درست کنه دوستامون روز سه شنبه از ظهر اومدن چای خوردیم و گپ زدیم بعدشم نهار خوردیم و بچه ها بازی کردن و رقصیدن و بعدشم کیک آوردیم کلی با شمع و فشفشه ذوق کردن فقط جای علی و مامانش خیلی خالی بود که نتونستن بیان به من و وانیا که خیلی خوش گذشت امیدوارم به دوستامونم به اندازه ما خوش گذشته باشه ... وانیا و دوستاش در حال بازی اینم میز خوراکی مخصوص بچه ها دخترای کتابخون ...
28 بهمن 1393

سه سال و سه ماهگی

اینروزا دیگه واقعا حس میکنم که دخترم خیلی بزرگ شده و یه همراه خوب برا مامان بحساب میاد تو تنهاییمون خیلی دختر خوب و حرف گوش کنیه و تقریبا تو تمام خریدا مامان رو همراهی میکنه این ماه هم یه تولد رفتیم البته تولد یکی از دوستای من بود یه مهمونی خودمونی با دوستایی که تقریبا 25 سال با هم هستیم وانیام با بهار و دختر خاله هاش حسابی بازی کرد و بهش خیلی خوش گذشت یروز هم رفتیم مجتمع تجاری کوروش و یه چرخی زدیم و بعدم رفتیم فوت کورت غذا خوردیم و بعدشم طبق معمول شهر بازی که کلی به وانیا خانم خوش گذشت فرداشم خونه سولماز جون برای شام دعوت بودیم که با حدیث اینا رفتیم شیما یاسمن و مریم هم بعد ما اومدن اونشب هم کلی خوش گذشت و بچه ها حسابی با هم بازی کردن یه رو...
26 بهمن 1393

مجله فصل نو

یروز که تازه از خواب بیدار شده بودم و داشتم پی ام های گوشیم رو چک میکردم متوجه تبریکاتی از طرف دوستان شدم دیدم که نوشتن مبارک باشه عکس وانیا خانم رفته رو جلد مجله منم که از همه جا بیخبر وقتی قضیه رو پیگیری کردم دیدم یکی از عکسهای سه سالگی وانیا خانم که تو آتلیه پاپا انداختیم روی جلد مجله فصل نو چاپ کردن و به این ترتیب برای دومین بار عکس وانیا خانم رفت تو مجله ... ...
6 بهمن 1393

جشن مدرسه بهرنگ و نمایش

یه بعد از ظهر با دخترم تصمیم گرفتیم بریم بیرون رفتیم حراج دخترک پسرک بعدشم رفتیم پارک کورش وانیا کلی بازی کرد و اومدیم یه پنج شنبه هم که تو خونه بودیم هوام سرد بود حوصله دوتاییمون سر رفته بود با هم رفتیم مجتمع دنیای نور البته دیگه شهر بازیش رو نرفتیم روز آخر سال میلادی هم که میشد 10 دی ماه یه جشن تو مجتمع بولینگ عبده گرفته شده بود که مجریش مدرسه بهرنگ بود با مشکات و رهام و ماماناشون رفتیم اونجام خوب بود مخصوصا قسمت نمایشش که وانیا خیلی خوشش اومده بود و بعدم دیگه دنیای بازی که خیلی بهش خوش گذشت روز یکشنبه 21 دی هم با مشکات و مامانش رفتیم دیدن نمایش پهلوان کجل که خیلی خوش گذشت ... پارک شریعتی یه پنج شنبه و گشتی تو مجتمع دنیای نور...
12 دی 1393