وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

سه سال و سه ماهگی

1393/11/26 0:12
نویسنده : مامی وانیا
1,216 بازدید
اشتراک گذاری

اینروزا دیگه واقعا حس میکنم که دخترم خیلی بزرگ شده و یه همراه خوب برا مامان بحساب میاد تو تنهاییمون خیلی دختر خوب و حرف گوش کنیه و تقریبا تو تمام خریدا مامان رو همراهی میکنه این ماه هم یه تولد رفتیم البته تولد یکی از دوستای من بود یه مهمونی خودمونی با دوستایی که تقریبا 25 سال با هم هستیم وانیام با بهار و دختر خاله هاش حسابی بازی کرد و بهش خیلی خوش گذشت یروز هم رفتیم مجتمع تجاری کوروش و یه چرخی زدیم و بعدم رفتیم فوت کورت غذا خوردیم و بعدشم طبق معمول شهر بازی که کلی به وانیا خانم خوش گذشت فرداشم خونه سولماز جون برای شام دعوت بودیم که با حدیث اینا رفتیم شیما یاسمن و مریم هم بعد ما اومدن اونشب هم کلی خوش گذشت و بچه ها حسابی با هم بازی کردن یه روز هم با وانیا رفتیم شرکتی که من قبلا کار میکردم و بعد از عید هم قراره دوباره توش کار کنم اونجا کارمونو انجام دادیم و بعدش اومدیم دخترک پسرک خرید کردیم و بعدشم طبق معمول پارک و خوردن پیتزا که حسابی وانیا خانم رو به وجد میاره تو این ماه چون حال مادربزرگ یکم مساعد نبود بیشتر اونجا میرفتیم و میموندیم و به وانیا خانم کلی خوش می گذشت طبق معمول عکسای این ماه هم تو ادامه مطلبه ...

تولد دوستم شهناز جون

مجتمع تجاری کوروش

مهمونی خونه سولماز جون

خونه مادربزرگ

 اینم اولین نقاشی بامعنی وانیا دست راستی پاتریک و دست چپی نقاشی خودشه

یروز زمستونی با هوای تمیز و بهاری

خونه مشکات اینا

یروز با وانیا خانم رفتیم شرکت و بعدشم خرید و اخر سرم رفتیم رستوران

اینم یه شب دیگه و یه شام دیگه

خونه حمیده جون

یروز تعطیل و ...

بدون شرح

خونه الهام جون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)