وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

باغ موزه نگارستان

پنج شنبه عصر با مهسا و مامانش و خالش رفتیم باغ موزه نگارستان ، جای قشنگی بود یه موزه هم داشت که وانیا خوشش اومد مخصوصا یه قسمتی که شخصیتهای قدیمی رو به نمایش گذاشته بودن خیلی جالب بود حیاط هم که حوضهای خوشگلی داشت که با وجود اون نیلوفرای آبی و ماهیهای قرمز توش زیباییش دو چندان شده بود که این قسمت هم خیلی خوشایند وانیا بود     اینم‌ داخل موزه و اینم آخر همه گشت و گذاهارمون ...
13 مرداد 1396

دوچرخه و پرپروک

عصر جمعه 6 مرداد ماه کلی کار داشتم و از اونجایی هم که فردا صبح وانیا باید مدرسه میرفت به همسرم گفتم وانیا رو ببر پارک کنار خونه که دوچرخه بازی کنه منم شام درست کنم که بتونه شام بخوره و زود بخوابه وانیا و باباش رفتن پایین اما پنج دقیقه بعدش وانیا اومد بالا گفت بابا میگه لباس بپوش بیا پایین میخوام بریم یجایی گفتم کجا گفت حالا شما بیا گفتم بیا لباساتو عوض کنم گفت نمیخواد بابا گفت همینطوری خوبه خلاصه حاضر شدم رفتم پارکینگ دیدم پدر و دختر تصمیم گرفتن که برن یه دوچرخه جدید بخرن همسرم گفت این دوچرخه کوچیک شده خلاصه رفتیم قلمستان و بعد چندین بار بالا پایین کردن خیابون وانیا خانم دوچرخه مورد نظرشونو انتخاب کردن و خریدیم و این شد یک هدیه ویژه بمناسبت ...
7 مرداد 1396

روز دختر مبارک

چه احساس قشنگي است براي يك مادر كه روز دختر به خود مي بالد از داشتنش ...دختر كه داشته باشي پر از لذت ميشوي هنگام شانه كردن موهاي ظريفش، غرق در در شوق مي شوي وقتي بعد از ظهر گرم تابستان گوشواره هاي ميوه اي گيلاس هاي بهم چسبيده را به گوشش مي اندازي و تا انتهاي شادي ميخندي و ميخندد...تاجي از ياس سفيد حلقه شده را روي سرش ميگذاري و به عروسك زيبايت افتخار ميكني،دختر كه داشته باشي بغض ميكني وقتي ميبيني چادر نمازش را به سر كرده و دستانش رو به آسمان است و براي عزيزانش دعا ميكند و ميان بغض لبخند ميزني وقتي ميفهمي كه همه سو قبله اوست و خدا را همه جا حاضر ميداند ، چه سجاده اش سوي ديگر از قبله است !.... دختر كه داشته باشي گاهي دلت ميلرزد از فكر اين كه رو...
5 مرداد 1396

جشنواره تابستانه کودکی

امروز تو کاخ نیاوران یه جشنواره بود به اسم جشنواره تابستانه کودکی ، بنرشو چند روز پیش یکی از مامانا تو گروه تلگرامی گذاشت مام امروز رفتیم جالب بود کلی کارگاه اعم از بازی موسیقی ، قصه خوانی، یوگا، آزمایش و کاردستی و خلاصه کلی چیزای دیگه به وانیا کلی خوش گذشت و دوست داشت   ...
30 تير 1396

پیک نیک آخرین پنج شنبه تیر ماه

آخرین پنج شنبه تیر ماه رو با خونواده داییم و دایی وانیا رفتیم بقول وانیا پیک نیک ، خیلی خوش گذشت با وجود میترا و مهسا هم که دنیا به کام وانیا خانوم بود     اینم وانیا خانم خسته پس از کلی بازی             ...
30 تير 1396

شروع فصل جدید از زندگی وانیا

و اما رسیدیم به یه مرحله جدید از زندگی وانیا خانم و اون هم ورود به مدرسه است انتخاب مدرسه یکی از سخت ترین و مهمترین کارهایی که باید انجام میدادم حدود سه چهار ماه طول کشید تا تونستم اینکار رو انجام بدم تقریبا تمام مدرسه های منطقه 3 و 4آموزش و پرورش و چند تا از مدرسه های منطقه 1 رو بررسی کردم دوست داشتم مدرسه ای پیدا کنم که صرفا درس نباشه بعضی وقتا پیش خودم فکر میکردم سواد تو این دوره زمونه خلاصه میشه بهیادگیری زبان و کامپیوتر بر خلاف مامانای دیگه که دوس دارن بچشون زود خوندن نوشتن رو یاد بگیره من ترجیح میدادم این روند کند و همراه با بازی و تفریح باشه چند تا مدرسه که بهشون سر زدم علاوه بر امتحان ورودی که گرفتن کلی هم تاکید روی درس و درس خوندن ک...
17 تير 1396

یه عصر خوب تابستونی

عصر سومین پنج شنبه تیر ماه تصمیم گرفتیم که با خونواده دایی بریم شهربازی ارم خیلی خوش گذشت کلی خندیدیم بعدشم رفتیم رستوران بوف شام خوردیم و یکم پیاده روی کردیم و برگشتیم خونه طبق معمول عکسها ادامه مطلب ...                                       نوشتنم تمام شد                     ...
17 تير 1396

سفر به ارومیه

هفتم تیر ماه عروسی دختر عمه وانیا خانم بود از اونجایی که باید میرفتیم ارومیه و راه دور بود و همسری هم وقت نداشت خیلی سریع رفتیم و برگشتیم دیگه فرصت نشد اونجا شهر رو بگردیم فقط به وانیا قول داده بودم که حتما موزه ببرمش که بردم عکسها رو میزارم که ببینین ...           اینم عکسهای موزه طبیعی ارومیه اینم موزه مردم شناسی که وانیا خیلی دوست داره آخرشم رفتیم یه کافی شاپ و بچه ها بستنی خوردن اینم روز پاتختی و منزل عروس خانم ...
10 تير 1396

سفر به گرگان

نیمه شعبان امسال مراسم نامزدی پسرعمه وانیا خانم تو شهر گرگان بود مام تصمیم گرفتیم با یه تیر دو نشون بزنیم هم سفری رفته باشیم و آب و هوایی عوض کنیم هم بریم نامزدی برای همین روز پنج شنبه صبح من و وانیا با هواپیما بسمت گرگان رفتیم و تا روز یکشنبه هم اونجا بودیم روز اول که وارد شدیم خیلی گرم بود ولی از عصر هوا خنک شد و دو سه روز بعدی هم با ما یاری کرد و خنک باقی موند خلاصه کلی خوش گذشت عکسهارم میزارم ادامه مطلب ببینید ... شروع سفر و فرودگاه مهر آباد   آبشار زیارت رستوران بیست تیکه پاساژ گردی و خانه بازی کافه فیوره و یه صبحانه خوشمزه گردش د...
25 ارديبهشت 1396

تولد پسر عمه ها

تولد دو تا از پسرعمه های وانیا به فاصله خیلی کوتاهی از همدیگه است اولی پویان که تولد یکسالگیش رو جشن گرفتیم و بعدی هم اقا رادمهر که شش ماهی از وانیا خانم بزرگتره و تولد شش سالگیش رو جشن گرفت عکسها ادامه مطلب ... تولد پویان   تولد راد مهر ...
20 ارديبهشت 1396