وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

روز عشق

    دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم همه احساسی را که به تو دارم... بهانه ای جز دوست داشتنت نیافتم و  این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند دختر عزیزم همه جان و دلم فدای تو ... تو که همه وجود منی و عاشقانه دوستت می دارم هر روز و هم امروز که روز عشق و دوست داشتن است     من و وانیا این روز رو به همه اونایی که بهمون سر میزنن تبریک میگیم امسال روز ولنتاین با شروع بیست و هشت ماهگی وانیای عزیزم همزمان شده منم به مناسبت این روز برای دخترم یک عروسک خریدم تا به این بهانه بهش بگم که جقدر دوستش دارم وانیا و عروسکی که براش هد...
25 بهمن 1392

تولد آرتین و رهام عزیز

این ماه هم دو تا تولد داشتیم اولی 26 بهمن ماه که تولد آرتین عزیزم بود و دومی هم همزمان با دومین جلسه صندوق بود که تولد رهام سولماز جون بود طبق معمول همیشه خیلی خوش گذشت و با دوستان دیداری تازه کردیم ایشالاه این جمعهامون همیشه پایدار بمونه عکسهامونم طبق معمول تو ادامه مطلبه ...  وانیا و دوستاش در جشن تولد آرتین اینم میز شام خوشمزه ای که میترا جونم چیده بود وانیا و مابقی نی نی ها - تولد رهام سولماز جون اینم قسمت خوشمزه تولد   ...
25 بهمن 1392

تولد مه سما

روز چهارشنبه 18 دی ماه خاله زهرا برا دخترش مه سما جون تولد گرفته بود و مارو هم دعوت کرده بود شب قبل از تولد رفتیم بیرون یه آویز لباس دیدم که بر عکس بقیه بصورت عمودی بود و کلی خوشحال شدم از اینکه تو بالکن جای کمتری اشغال میشه بخاطر همین خریدمش و اوردمش خونه اما بر عکس بقیه باید سر هم میشد چون بابا اونشب کلاس داشت و دیر میومد شروع کردم به سر هم کردنش که آخرای کار یکی از میله هاش در رفت و خورد رو انگشت کوچیکه پام چنان ضعفی منو گرفت که نگو ولی چشمتون روز بعد نبینه یک لحظه دیدم تمام صندل پام پر خون شد هی به وانیا میگم مامانی برو درو باز کن به الهام ( دختر همسایه روبرومون ) بگو بیاد اونم چسبیده به من و گریه میکنه خلاصه به مکافاتی تا در ورودی خودمو...
26 دی 1392

مهمونی خونه آزاده و شیما جون

و اما اولین روز از بیست و ششمین ماه زندگی وانیا با مهمونی شروع شد اونم مهمونی خارج از شهر تهران رفتیم خونه آزاده جون رفتنی مزاحم یاسمن جون بودیم و برگشتنی به سهیلا جون زحمت دادیم دست جفتشون درد نکنه خیلی روز خوبی بود و خوش گذشت مخصوصا که یه مهمون ویژه هم داشتیم و اونم کسی نبود جز نیر عزیزم ولی بازم باید گله کنیم که بدون آرین اومده بود صبح ساعت 8 بیدار شدیم و حاضر شدیم ساعت 9 از خونه زدیم بیرون و بعد از ظهر هم حدودای 7 رسیدیم خونه سه شنبه هم خاله مریم مامان هانا دعوت کرده بود که موفق نشدیم بریم ولی از همین جا میگیم مریمی دوست داریم چهارشنبه هم رفتیم خونه خاله شیما برای اولین جلسه صندوق خیلی خوش گذشت ساعت 3.30 یه آژانس گرفتیم رفتیم دنبال هدیس ...
4 دی 1392

تولد دو سالگی گلم

      بالاخره موفق شدیم تولد وانیا خانم رو با 20 روز تاخیر در روز جمعه 15 آذر ماه بگیریم البته یه جشن کوچولو و خودمونی بود ولی نکته مهم این بود که وانیا خانم یروز شاد گذروند که این از همه چیز مهم تره اینم از امسال که گذشت انشااله سالهای بعد که بزرگتر میشه تولدای مفصل تری می گیریم امسال تم تولد رو دورا انتخاب کرده بودیم که وانیا دوست داره عکسهاشم میزارم ادامه مطلب... کارت دعوت اینم تاج و جعبه دستمال کاغذی بخشی از تزئینات تولد وانیا صبح روز تولد در حال ناخونک زدن به تنقلات اینم میز غذا بشقابهای تنقلات و کیک اینم کیک تولد که بازم از شیرینی فروشی...
17 آذر 1392