وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

پاگشا

عزیزم دقیقا یکهفته قبل از اینکه بدونم تو تودلم جا کردی نامزدی عمه معصومه بود بخاطر همین منم تصمیم گرفتم تا سنگین تر نشدم اونارو پاگشا کنم راستی یادم رفته بود برات بگم بالاخره نی نی عمه مریم روز 10 اردیبهشت بدنیا اومد انشااله قدمش برای پدر و مادرش خیر باشه اسمش شد رادمهر بالاخره مهمونی پاگشا هم بخوبی و خوشی برگزار شد انشااله خوشبخت بشن
23 ارديبهشت 1390

اولین ویزیت پزشک

سلام به روی ماه نی نی عزیزم بابا زحمت کشیده بود و از دکتر هایده سمیعی که یکی از دکترهای بیمارستان لاله بود برای 4 اردیبهشت ماه ساعت 3 وقت گرفته بود بابا اومد دنبالمون با هم دیگه رفتیم دکتر خانم دکتر بعد از گرفتن سونو یه ازمایش عریض و طویل نوشت گفت اینارو انجام بدین در ضمن غربالگری سه ماه اول هم نوشت که گفت اگه هزینه براتون مهم نیست ازمایشگاه بیمارستان پارس انجام بدین بعد بیایین پنجشنبه 8 اردیبهشت رفتیم برای ازمایش جواب ازمایش چند روز دیگه یعنی 13 اردیبهشت اماده میشد برای غربالگری هم وقت گرفتیم برای روز 21 اردیبهشت هر دو رو انجام دادیم تا ببینیم خدا چی میخواد
21 ارديبهشت 1390

سلامی دوباره

سلام به نی نی گلم که هنوز نمیدونم چیه دختر یا پسر انشااله هر چی هست سالم باشه نمیدونم چرا به دلمون برات شده که دختری امروز رفتیم حسن اباد بعدم بهار نمیدونم چرا فقط سرویس خوابها و لباسهای دخترونه به چشممون میاد عزیزم نی نی عمه مریم قرار همین روزها بدنیا بیاد چون نمیخواییم بهش استرس وارد بشه از ورود تو هنوز هیچی به هیچکس نگفتیم انشااله که نی نی اونم سالم بدنیا بیاد و هر دو حالشون خوب باشه اینجوری که گفتن نی نی عمه مریم پسره انشااله به سلامتی داشتم می گفتم امروز رفتیم حسن اباد و بهار و کلی وسایل خوشگل برات دیدیم تا یه براورد قیمتی داشته باشیم که انشااله برات بخریمشون شبم رفتیم خونه مادربزرگ عمه مریمم با اون نی نی تو دلش اونجا بود هنوز خبری از ...
2 ارديبهشت 1390