وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

پروسه از شیر گرفتن وانیا

1392/7/10 0:04
نویسنده : مامی وانیا
377 بازدید
اشتراک گذاری

هر وقت اسم از شیر گرفتن میومد تمام تن و بدنم می لرزید حالا که یواش یواش داشتیم به دو سالگی وانیا خانم نزدیک می شدیم یکی از دغدغه های اصلی من همین کار بود اونهایی که من و وانیارو از نزدیک میشناسن فکر  میکنم دلیلشو بدونن وانیا خانم از روزی که بدنیا اومده همیشه منو در کنار خودش دیده هیچ وقت نشده حتی برای یساعت هم تنهاش بزارم هر جا رفتم با خودم بردمش بخاطر همین وابستگی خیلی زیادی به من و همچنین می می داره ظهرا و شبا موقع خواب که دیگه هیچی اگه می می نباشه خوابش نمیبره بخاطر همین مونده بودم چجوری این پروسه رو شروع کنم که آسیب روحی به وانیا وارد نشه بالاخره دلمو به دریا زدمو و از روز شنبه نهم مرداد اولین مرحلشو شروع کردم اولین مرحله شامل گرفتن شیر بین وعده های خواب بود یعنی حدود ساعت 10 صبح تا 2 بعدازظهر که موقع خواب ظهر بود و از 4 بعدازظهر تا موقع خواب شبانه؛ روزای اول خیلی سخت بود ولی کم کم رو روال افتاد صبح که از خواب بیدار می شد می رفتیم بیرون تا بیاییم خونه و نهار بخوریم می شد موقع خواب که می می میخورد و می خوابید بعد که از خواب بلند می شد بهش بستنی یا شیرموز دنت میدادم بعدش می رفتیم پارک و تا بیاییم خونه و وانیا رو بشورم و لباسشو عوض کنم موقع شام بود شامشو می دادم و بعدشم  یه خوراکی که دوس داشت بهش میدادم میخورد بعد می می میخورد و می خوابید حالا بماند که تا صبح چند بار برای شیرخوردن بیدار می شد خلاصه یک ماهی به همین منوال گذشت مرحله اول با موفقیت تموم شد مرحله دوم رو از 9 شهریور شروع کردم تو این مرحله از یکی از نقطه ضعفهای خود وانیا استفاده کردم و اونم وسواسی بودنش بود وانیا وقتی زمین میخوره بیشتر از اینکه فکر کنه زخمی شده به فکر اینکه دست و پاش رو که سیاه شده بشوره منم نامردی کردم و رو می می یکم فلفل سیاه ریختم دفعه اول که دید یکم گریه کرد چون فکر کرد لابد زمین خورده و کثیف شده وقتی بهش توضیح دادم می می کثیف شده هی میومد نگاش می کرد و می خندید و جالب اینکه اصلا نیومد بزاره دهنش و مزش کنه خلاصه اونروز موقع خواب ظهرم بهش می می ندادم اونم نخوابید و فقط نق زد پیش خودم گفتم خدا به دادم برسه شب باید چکار کنم اما انگار شب بهتر بود چون می تونستم لااقل بهش بفهمونم که شب شده از شانسم همسری هم خونه نبود و ماموریت بود جلوی تلویزیون یه متکا گذاشتم و بهش گفتم دراز بکش تا برات لالایی بزارم نگاه کنی اونم بحرفم گوش داد و خوشبختانه بعد از یکساعتی خوابش برد و تا صبح هم دوبار بیدار شد اما تا بیدار می شد نمیذاشتم زیاد گریه کنه و هوشیار بشه فوری بهش می می میدادم و میخوابوندمش چند روز اول حدودای ساعت شش صبح از خواب بیدار می شد چون هوا روشن بود دیگه بهش می می نمی دادم که دوباره یادش بیفته برای اینم از قبل فکری کرده بودم یه جعبه شکلات ویفری باراکا خریده بودم و گذاشته بودم توی یخچال تا از خواب بیدار میشد دو سه تا از اون ویفرا میدادم بعدم بهش آب میدادم میخورد و دوباره میخوابید تا حدودای ساعت ده بعدشم که صبحانه و دوباره بیرون رفتن؛ بعدش نهار؛ بعد یکم بازی؛ بعدش پارک بعد شام و دوباره خواب ؛ تا یک هفته وضعیت به همین منوال بود تا اینکه تونستم خواب ظهرشم با لالایی تنظیم کنم دیگه فقط وانیا یک یا دوبار تو شب بیدار می شد و می می میخورد و خوشبختانه دیگه صبحها هم برای خوردن بیسکویت بیدار نمیشد و تا حدودای ساعت 9 تا 10 یکسره می خوابید تا اینکه شب آخر تابستون وانیا خانم دیگه برای شیر شب هم بیدار نشد و اینطوری شد که بعد از گذشت 22 ماه و 7 روز از زندگیش یکشب رو کامل خوابید شب بعد هم من از فرصت استفاده کردم و یکم سبز زرد به سر می می زدم همون یکباری هم که بیدار شد و می می خواست تا گذاشتم دهنش دید تلخه بدون کوچکترین گریه ای از دهنش بیرون آورد و خوابید و اینطوری شد که وانیا خانم با شیر شبانه و کلا می می خداحافظی کرد یه چیز جالبم بگم که اصلا همسری متوجه نشد که کی وانیا از شیر گرفته شد و اینکه من اصلا به هیچکس نگفته بودم که دارم وانیا رو از شیر میگیرم فقط مامانم میدونست چون اطرافیان وقتی متوجه میشن انرژی منفی زیاد میدن و هی میگن وای چقدر لاغر شده در صورتیکه همه میدونن که این کار اول و آخر باید انجام بشه و بچه باید قبل دو سالگی از شیر گرفته بشه ولی الانم که فکرشو میکنم نمیتونم باور کنم که بدون گریه های شبانه تونسته باشم وانیا رو از شیر بگیرم و اینو از لطف بیکران خدای خودم میدونم که تو همه مراحل زندگیم بهترین یار و یاورم بوده در اخر باید بگم خدایا برای همه نعمتهایی که بهم دادی مخصوصا وانیای عزیزم ازت تشکر می کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

روشا .مامان ساینا
27 مهر 92 17:24
باریکلا ...آفرین مامان خوب خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم وانیا خانوم گلم به این راحتی ترک کرده من هنوز هیچ برنامه ای نریختم و ساینا خانوم عین روز اول روزی چند وعده میخوره.... حتما از این تجربه خوبت استفاده میکنم