آخرین روز تابستان
آخرین روز تابستون مهسا و مامانش مهمون خونمون بودن حدودای ساعت 10 اومدن بازی کردیم گفتیم خندیم نهار خوردیم بعدشم تصمیم گرفتیم بریم شهر بازی به دنیای بازی زنگ زدم گفت ساعت 4.30 باز میکنه دیدم دیر میشه برگشتمونم به ترافیک میخوریم بخاطر همین تصمیم گرفتیم بریم شهر بازی امیر پارس که بهمون نزدیک بود و مهسا و مامانش هم از اونجا راحتتر می تونستن برگردن خونشون ساعت 4 رفتیم یه دو ساعتی بازی کردیم خیلی خوش گذشت ...
محوطه شهر بازی امیر
اینم قطار شهر بازی و مهسا و وانیا
اینم یه کشتی که به چپ و راست حرکت میکرد و وانیا دوسش داشت
اینم یه بازی دیگه که مهسا عاشقش شده بود
اینم مهسا خانم گل
اینم وانیا خانم تو راهروی مجتمع تجاری با عروسکی که جایزه گرفتن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی