وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

آخرین ساعات آذر ماه

1396/10/2 11:54
نویسنده : مامی وانیا
493 بازدید
اشتراک گذاری

آخرین هفته از دی ماه امسال با تعطیلی بخاطر الودگی هوا شروع شد بچه ها از روز یکشنبه تعطیل شدند و این تعطیلی تا آخر هفته ادامه داشت روز آخر هفته هم مصادف میشد با روز آخر آذر و شب یلدا ،اونشب رو قرار بود خونه مادر همسرم باشیم ولی برای اینکه وانیا خیلی دوست داشت که میز یلدا برا خودمون داشته باشیم منم تصمیم گرفتم که با همون چیزایی که تو خونه داشتیم این میز رو براش بچینم کلی آهنگ گذاشت رقصید عروسکاش رو مهمون کرد و خلاصه بهش خوش گذشت

حدودای ساعت یازده و نیم شب بیست و نهم آذر ماه بود بود که من کنار تختخواب وانیا نشسته بودم که بخوابه احساس کردم زمین تکون خورد همسرم از سالن اومد گفت احساس کردی زلزله بود گفتم من فکر کردم بخاطر حرکت ماشین تو خیابون تکون خوردم فوری زدیم کانال خبر دیدیم بله زلزله پنج ریشتری تو ملارد اومده و تهران و چند تا شهر دیگه هم حسش کردن خوشبختانه وانیا خواب بود و متوجه نشده بود خلاصه همسرم گفت بریم بیرون و تا جمع کنیم یساعتی گذشت و وانیا رو بغل کردیم و با ماشین زدیم بیرون یساعتی بیرون بودیم ولی واقعا از شدت الودگی هوا نمیشد نفس کشید و چشمامونم می سوخت خلاصه برگشتیم خونه و خوابیدیم خوشبختانه تا صبح اتفاق دیگه ای نیفتاد روز پنج شنبه قرار بود بریم نمایشی رو تو سرزمین نمونه ببینیم ولی بخاطر زلزله کنسل شد مام رفتیم جشنی که قرار بود موسسه بازیگری پانیذ سرزمین نمونه بگیره جشن خوبی بود کلی خوش گذشت دیجی خیلی خوبی داشت نمایشی که بچه های کوچولوی بازیگر اجرا کردند خوب بود با دکورای اونجام کلی عکس انداختیم بعدش رفتیم کافی شاپ یه چیزی خوردیم و همسرم اومد دنبالمون رفتیم خونه مامانش برای شب یلدا ، اونشب هم رادمهر امیر علی و پویان اونجا بودند وانیا کلی بازی کرد و شیطنت کرد...

شب یلدا خونمون

 

جشن یلدا در سرزمین نمونه شاپرک

 

پسندها (2)

نظرات (0)