وانیاوانیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات من و دخترم

جشن یلدا در لی لی پوت

1396/9/25 11:48
نویسنده : مامی وانیا
647 بازدید
اشتراک گذاری

امشب یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد. برگ های رقصان پاییز از دور نظاره گر چشمانت هستند و آرام می نگرند تا ببینند چگونه برای‎شان دست تکان می دهی. خیلی تلاش نکن. پلک پاییز سنگین شده و دارد در خواب زمستانی فرو می‎رود. می بینی، تنها همین چند دقیقه ناقابل می تواند از یک شب عادی و همیشگی تو، یلدا بسازد؛ یادمان باشد با آمدن زمستان، مشعل باهم بودن را روشن بگذاریم تا سردی فاصله ها به خانه ها راه نیابد.


یلداست. شبی که پاییز، درهر ثانیه از تو رد می شود و می گذرد. می دانی که تا نوروز تنها نود روز باقی است و تو در فصل سپید سرما، دلگرم آینده ای هستی که بهاران است. با اشعار گرم حافظ، خود را برای زمستان سرد بیمه می کنی؛ زیرا که هیچ زمستانی ماندنی نیست؛ حتی اگر همه شب هایش یلدا باشد. در این با هم بودن یلدایی، حافظ از عشق، غزل می سراید و ما در جمع هم از همه فصل های خداوندی لذت می بریم و شکر می گوییم. همین باهم بودن هاست که یلدا را نیک نام کرده و در تاریخ ماندگار است.

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)